چه چیزهایی ...... در ازای چه چیزی
پسر کوچکی، روزی هنگام راه رفتن در خیابان، اسکناسی 100 تومنی پیدا کرد
او از پیدا کردن این پول ، آن هم بدون هیچ زحمتی، خیلی ذوق زده شد
این تجربه باعث شد که او بقیه روزها هم با چشمان باز سرش
را به سمت پایین بگیرد و در جستجوی سکه های بیشتر باشد
در مدت زندگیش او 296 سکه ی 100 تومنی
48 سکه ی 50 تومنی ،19 تا اسکناس 500 تومنی 16 تا
اسکناس 1000 تومنی و 2 تا اسکناس 2000 تومنی
و یک اسکناس مچاله شده ی 5000 تومنی پیدا کرد
یعنی در مجموع 66 هزار و 500 تومن
و در برابر به دست آوردن این مبلغ
او زیبایی دل انگیز طلوع خورشید
درخشش 31369 رنگین کمان و
منظره درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد
او هیچ گاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز آسمان ها در حالی که
از شکلی به شکلی دیگر درمی آمدند، ندید
پرندگان در حال پرواز، در خشش خورشید
و لبخند هزاران رهگذر، هرگز جزئی از خاطرات او نشد.
=========================
من اگر عمر دوباره داشتم همه چیز را آسانتر مى گرفتم
فقط شمارى اندک از رویدادهاى جهان را جدى مى گرفتم.
به مسافرت بیشتر مى رفتم.
از کوههاى بیشترى بالا مى رفتم و در رودخانه هاى بیشترى شنا مى کردم.
بستنى بیشتر مى خوردم و اسفناج و سبزیجات کمتر.
مشکلات واقعى بیشترى مى داشتم و مشکلات واهى و خیالی کمترى.
من همیشه از اون دسته آدم هایی بوده ام که
بسیار مُحتاطانه و خیلى عاقلانه زندگى کرده ام،
ساعت به ساعت، روز به روز.
همه چیز مرتب و سر جای خودش
من هرگز جایى بدون یه در جه ی تب ، یک شیشه شربت گلو درد ،
یک پالتوى بارونى و یک چتر نمى رم.
اگه عمر دوباره داشتم، سبک تر سفر مى کردم.
اگه عمر دوباره داشتم، وقتِ بهار زودتر پا برهنه راه مى رفتم
و وقتِ خزان دیرتر به این لذت خاتمه مى دادم.
از مدرسه بیشتر جیم مى شدم.
گلوله هاى کاغذى بیشترى به معلم هایم پرتاب مى کردم.
سگ هاى بیشترى به خانه مى آوردم.
دیرتر به رختخواب مى رفتم و مى خوابیدم.
سوار چرخ و فلک بیشتر مى شدم.
به سیرک و سینما هم بیشتر مى رفتم.
و
در روزگارى که تقریباً همه وقت و عمرشون رو وقفِ بررسى وخامت اوضاع مى کنند،
من به ستایش سهل و آسان تر گرفتن اوضاع مى پرداختم.
زیرا من با ویل دورانت موافقم که مى گوید:
شادى از خرد عاقل تر است