پدیده تاچر


خوب نگاه کنید




به عکس‌های بالا دقت کنید، عقیده شما در مورد آنها چیست؟
اصولآ چیز خاصی نظر شما را جلب کرد؟

اگر کسی بگوید شما به علت عادتهای ذهنیتان از درک درست این تصاویر عاجزید عکس العملتان چییست؟

_به او میخندید؟
_به غرورتان بر میخورد و ناراحت میشوید؟
_سعی میکنید به هر قیمتی از افکارتان دفاع کنید؟
_یا کنجکاو به بحث و تحقیق در این مورد میشوید ؟


گاهی باورهای ذهنی ما چیزی بیشتر از عادت های فکری مان نیست


باور نمی‌کنید؟!




باور کنید!
این همان تصویر است!!



بله این هم نمونه دیگریست از خطای پردازش مغز شما
(ونه چشمتان)

همان مغزی که باورهای شما را میسازد باورهایی که دودستی به آنها چسبیده اید !


پدیده تاچر:

پیتر تامپسون استاد دانشگاه یورک، در سال ۱۹۸۰ عکس مارگارت تاچر-نخست وزیر وقت انگلیس- را دستکاری کرد و این پدیده را در آن اعمال کرد. این عکس به قدر مشهور شد که به دستکاری‌های اینچنینی عکس‌ها، اصطلاح پدیده یا اثر تاچر اطلاق شد.

درست کردن این عکس‌ها، کار چندان مشکلی نیست. کافی است که عکس خودتان یا کس دیگر را تغییر جهت بدهید ولی قسمت لب و چشم‌ها را تغییر جهت ندهید.

اما چرا این طور می‌شود؟ چرا مغز ما قسمت دهان و چشم‌ها را مثل بقیه قسمت‌های چهره پردازش نمی‌کند؟

توضیحات مختلفی برای این پدیده وجود دارد ولی بهترین توجیه به شرح زیر است:

مغز ما به وسیله دو فرایند جداگانه اشیا را از هم تمیز می‌دهد. در فرایند اول، ما به اشیا به عنوان یک کل نگاه می‌کنیم و شیء مورد نظر را که می‌تواند چهره یک نفر باشد با نقشه ذهنی که از اشیا و چهره‌های دیگر داریم مقایسه می‌کنیم.

اما در فرایند دوم، مغز ما برای افتراق اشیایی مختلف از هم به جزئیات تمرکز می‌کند و مثلا روی بینی، لب یا چشم‌ها تمرکز می‌کند.

از آنجا که ما به ندرت، عکس‌های بالا پایین شده از چهره را می‌بینیم، مدل‌ها و نقشه‌هایی از این طور عکس‌ها را نداریم، در نتیجه فرایند اول به درستی عمل نمی‌کند و فرایند دوم تشخیص چهره، از انجا که روی جزئیات تمرکز دارد، چیز غیرطبیعی در عکس تشخیص نمی‌دهد و نمی‌تواند کشف کند که چشم‌ها و لب‌ها برعکس شده‌اند.

حقیقت این است که سیستم بینایی ما با دستگاه‌های اپتیک و رایانه‌ای ثبت و پردازش عکس تفاوت زیادی دارد. گاهی با شگقتی هنگامی که متوجه توهمات و خطاهای بینایی خودمان می‌شویم، تازه پی به این مطلب می‌بریم. اما این خطاها، جدا از جالب بودن به دانشمندان عصب‌شناس در فهم مکانیسم‌های پیچیده مغزمان کمک می‌‌کنند.

جالب اینجاست که بیماری‌ای به نام پروسوپاگنوزیا، یا کوری چهره وجود دارد که در آن شناخت و تمیز دادن چهره‌ها مختل می‌شود. اگر مبتلایان به این بیماری عکس بالا را نشان بدهید، بلافاصله متوجه مشکل می‌شوند!

به افکارت عادت نکن، از به چالش کشیده شدن باورهایت نترس ، وگاهی از سمت اندیشه های دیگران بیندیش

 



 
نگاهی به درخت ســـیب بیندازید. شاید پانـــصد ســـیب به درخت باشد که هر کدام حاوی ده دانه است. خیلی دانه دارد نه؟ ممکن است بپرسیم «چرا این همه دانه لازم است تا فقط چند درخت دیگر اضافه شود؟»


اینجا طبیعت به ما چیزی یاد می دهد. به ما می گوید:

«اکثر دانه ها هرگز رشد نمی کنند. پس اگر واقعاً می خواهید چیزی اتفاق بیفتد، بهتر است بیش از یکبار تلاش کنید.»

از این مطلب می توان این نتایج را بدست آورد:

- باید در بیست مصاحبه شرکت کنی تا یک شغل بدست بیاوری.

- باید با چهل نفر مصاحبه کنی تا یک فرد مناسب استخدام کنی.

- باید با پنجاه نفر صحبت کنی تا یک ماشین، خانه، جاروبرقی، بیمه و یا حتی ایده ات را بفروشی.

- باید با صد نفر آشنا شوی تا یک رفیق شفیق پیدا کنی.

وقتی که «قانون دانه» را درک کنیم دیگر ناامید نمی شویم و به راحتی احساس شکست نمی کنیم.

قوانین طبیعت را باید درک کرد و از آنها درس گرفت.

در یک کلام:

افراد موفق هر چه بیشتر شکست می خورند، دانه های بیشتری می کارند.

همه امور به هم مربوطند

آیا دقت کرده اید که هر وقت به طور منظم ورزش می کنید، میل به غذاهای سالم تر و بهتر دارید؟

آیا دقت کرده اید که وقتی غذاهای سالم تر و بهتری می خورید انرژی بیشتری دارید و طبعاً دوست دارید که ورزش کنید؟

همه چیز در زندگی به هم مربوط است. روش تفکر شما روی روحیة شما مؤثر است، روحیة شما بر نوع راه رفتن تان مؤثر است، راه رفتن شما روی نحوة گفتارتان اثر می گذارد، روش حرف زدن تان روی طرز فکرتان مؤثر است!

تلاش برای پیشرفت در یک بُعد زندگی بر سایر ابعاد زندگی اثر می گذارد.

وقتی در خانه خوشحال هستید، در محل کار نیز احساس شادی بیشتری خواهید کرد و وقتی سر کار شاد باشید در خانه نیز شاد خواهید بود.


اینها به چه معناست؟

- اینکه برای پیشرفت در زندگی می توانید از هر نقطه مثبتی شروع کنید. می توانید با برنامه ای برای پس انداز، نوشتن لیست اهداف تان، رژیم غذایی یا تعهد برای گذراندن وقت بیشتر با فرزندانتان شروع کنید. این کار مثبت منجر به نتایج مثبت دیگر هم می شود، چونکه همه امور به هم مربوطند.

- مهم نیست که تلاشی که جهت «پیشرفت» می کنید کجا صرف می شود. مهم این است که شروع کنید.

- عکس این قضیه هم صادق است. یعنی اگر یک بعد زندگی شما خراب شد، سایر ابعاد هم به زودی خراب می شود. باید به این مسأله دقت خاصی داشته باشید.


در یک کلام

هر کاری که انجام می دهید به نوبه خود اهمیت دارد زیرا بر امور دیگر نیز مؤثر است.
 

چرا؟ (WHY)
هنگامی که بلایی به سرمان می آید، یا همه چیزمان را از دست می دهیم یا کسی که عاشقمان بوده ما را ترک می کند، اغلب ما از خودمان می پرسیم:
«چرا؟»
«چرا من؟»
«چرا حالا؟»


سؤالاتی که با «چرا» شروع می شوند، ممکن است ما را به یک چرخة بی حاصل بیندازند.

اغلب جوابی برای این "چرا" ها وجود ندارد و یا اگر هم جوابی وجود داشته باشد،اهمیتی ندارد.

افراد موفق سؤالاتی از خود می پرسند که با «چه» شروع می شوند:

«چه چیزی از این پیشامد آموختم؟»

«چه کاری باید در برخورد با این پیشامد بکنم؟»

و هنگامی که پیشامد واقعاً فاجعه آمیز است، از خود می پرسند: «چه کاری طی 24ساعت آینده می توانم بکنم تا اوضاع کمی بهتر شود؟»

در یک کلام
افراد خوشبخت هیچوقت نگران نیستند که آیا زندگی بر «وفق مراد» هست یا نه.
اینها از آنچه که دارند بیشترین استفاده را می کنند و آنچه که از دستشان بر می آید انجام می دهند. و اگر زندگی بر وفق مراد نبود، خیلی مهم نیست که «چرا؟»
اقای «جان فوپ» وقتی متولد شد دست نداشت ولی هیچ وقت از خودش سوال نکرد چرا؟من دست ندارم.» بلکه پرسید: «با پاهایم چه کاری می توانم انجام دهم؟»، و من هنگامی که دیدم او با استفاده از پاهایش با چوبهای غذا خوری ژاپنی می تواند غذا بخورد، با خود گفتم: «او هر کاری را می تواند انجام می دهد

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد