عاشقانه های روزهای برفی





اگه برف می دونست زمین خاکی چقدر کثیفه

برای اومدن به اون لباس سفید نمی پوشید . . .



عشق یعنی :

چون خورشید، تابیدن بر شب های دوست

و چون برف ، ذوب شدن بر غم های دوست . . .



آرزو می کنم غم های دلت برن زیر اولین برف زمستونی

و دلت سفید و همیشه بدون غم بمونه . . .



دوتا آدم برفی که میونشون یه رود بود عاشق هم می شن

اونا از عشق هم آب می شن به امید این که یه روزی توی رودخونه به هم برسن . . .




مثل بارون با صفایی / مثل برف سفید و ماهی

مثل گل خوشبو و زیبا / مثل خون تو قلب مایی

چه بخواهی، چه نخواهی / تو عزیز دل مایی


برف نو! برف نو! سلام، سلام

بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام

پاکی آوردی ای امید سپید




در این روزهای برفی آیا برای گنجشکان دانه ای ریخته ای ؟

پرنده دل من نیز ، دیر زمانیست که در برف گیر افتاده . . .



. * ./۰۰\. *.
. * (‘_’) * .
* . ( : ) . *
. *( : )* .
ببین چه آدم برفی نازی درست کردم !

با این که خیلی دوستش دارم ، مال تو !



داره برف میاد، بیا تو قلبم سرما نخوری!



دارد برف می آید در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد

تا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند . . .



مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف ٬ سخت محتاج به گرمای پر و بال توام

تو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلت ٬ میتوان گفت که من چلچله لال توام . . .


عشق یعنی آن نخستین حرفها

عشق یعنی در میان برفها

عشق یعنی یاد آن روز نخست

عشق یعنی هر چه در آن یاد توست



در برف ، سپیدی پیداست . آیا تن به آن می دهی ؟

بسیاری با نمای سپید نزدیک می شوند که در ژرفنای خود نیستی بهمراه دارند . . .


رفاقت مثل آدم برفی میمونه ، درست کردنش راحته اما نگه داشتنش سخته !



آرزو دارم با بارش هر دونه از برف زمستونی یه غم از رو دلت کم بشه نازنینم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد