دیدنـی های بـزرگتـرین آکـواریـوم در اروپـا
پارک اقیانوس شناسی در والنسیا، بعنوان بزرگترین آکواریوم در اروپا میزبان بزرگترین اکوسیستم های دریایی مثل دریای مدیترانه، دریای سرخ و دریاهای گرمسیری و همچنین دارای دلفین های بزرگ است. این پارک اقیانوسی دارای اکوسیستم قطب شمال و با مساحت 110000 مترمربع، ظرفیتی مطابق با 24 میلیون لیتر آب را دارا می باشد.
سالن های مختلفی در این پارک وجود دارد که محیط زیبای زیر دریا را میتوان بصورت مناظر پانوراما تماشا کرد. بعضی از تالارها، راهروها و تونل های زیر آب با اکوسیستم قطب شمال ساخته شده اند که میتوان سرمای واقعی قطب را در آن احساس کرد. در رستوران بزرگ این پارک منحصربفرد، به شما این امکان داده می شود که شام خود را در کنار والدین یا دوستان یا همکلاسی های خود صرف کنید در حالی که به تماشای کوسه ماهی های بزرگ و حتی در قسمتی دیگر به تماشای نمایش زیبای دلفین های واقعی نشسته اید.
این آکواریوم بخشی از محوطه دانشگاه شهر علوم و هنر اسپانیا است. شهر هنر و علوم (City of Arts and Sciences) شهری است که بر پایه یک مجتمع فرهنگی با معماری های مدرن در شهر والنسیای اسپانیا واقع شده است.
مرد جوانی از سقراط رمز موفقیت را پرسید که چیست.
سقراط به مرد جوان گفت که صبح روز بعد به نزدیکی رودخانه بیاید.
هر دو حاضر شدند.
سقراط از مرد جوان خواست که همراه او وارد رودخانه شود.
وقتی وارد رودخانه شدند و آب به زیر گردنشان رسید سقراط با زیر آب بردن سر مرد جوان، او را شگفت زده کرد.
مرد تلاش می کرد تا خود را رها کند اما سقراط قوی تر بود و او را تا زمانی که رنگ صورتش کبود شد محکم نگاه داشت.
سقراط سر مرد جوان را از آب خارج کرد و اولین کاری که مرد جوان انجام داد کشیدن یک نفس عمیق بود.
سقراط از او پرسید، "در آن وضعیت تنها چیزی که می خواستی چه بود؟"
پسر جواب داد: "هوا"
سقراط گفت:" این راز موفقیت است! اگر همانطور که هوا را می خواستی در جستجوی موفقیت هم باشی بدستش خواهی آورد" رمز دیگری وجود ندارد
با محبت شاید، با خشونت هرگز...........................
با خشونت هرگز
بچه ها لال شوید بی ادب ها ساکت
سخت آشفته و غمگین بودم به خودم می گفتم
بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند
درس ومشق خودرا
باید امروزیکی رابزنم اخم کنم و
نخندم اصلا
تابترسندازمن وحسابی ببرند
****
خط کشی آوردم درهوا چرخاندم
چشم ها درپی چوب تنبیه هرطرف می غلطید
مشق هارابگذارید جلو زود معطل نکنید
اولی کامل بود خوب ،دومی بدخط بود برسرش دادزدم
سومی می لرزید خوب گیر آوردم
صید در دام افتاد وبه چنگ آمد زود
****
دفترمشق حسن گم شده بود
این طرف آنطرف نیمکتش را میگشت
تو کجایی بچه بله آقا اینجا همچنان میلرزید
" پاک تنبل شده ای بچه بد "
" به خدا دفترمن گم شده آقا همه شاهد هستند"
****
" مانوشتیم آقا "
بازکن دستت را خط کشم بالا رفت خواستم برکف دستش بزنم
اوتقلا میکرد چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد
گوشه صورت اوقرمزبود
هق هقی کرد وسپس ساکت شد همچنان میگرید
مثل شخصی آرام به خروش وناله
****
ناگهان حمدالله درکنارم خم شد
زیر یک میز کناردیوار دفتری پیدا کرد
گفت : آقا ایناهاش دفترمشق حسن
چون نگاهش کردم خوش خط وعالی بود
غرق در شرم وخجالت گشتم
جای آن چوب ستم بردلم آتش زد
سرخی گونه او به کبودی گردید
صبح فردا دیدم که حسن با پدرش ویکی مرد دگر
سوی من میایند خجل و دل نگران
منتظر ماندم من تا که حرفی بزنند شکوه ای یاگله ای
یا که دعوا شاید سخت در اندیشه انان بودم
پدرش بعد سلام گفت" لطفی بکنید وحسن را بسپارید
به ما "
گفتمش چی شده آقا رحمان
گفت این خنگ خدا وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده بچه سر به هوا یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است زیر ابرو وکنارچشمش
متورم شده است
درد سختی دارد می بریمش دکتر با اجازه آقا
چشمم افتاد به چشم کودک
غرق اندوه وتاثرگشتم
من شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر
من چه کوچک بودم
اوچه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم
به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود ونمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام
بعد از آن هم دیگر در کلاس درسم
نه کسی بد اخلاق نه یکی تنبل بود
همه ساکت بودند تاحدود امکان درس هم میخواندند
من به یاد آوردم این کلام از مولا (ع)
که به هنگامه خشم
نه به فکر تصمیم نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من عصبانی باشم
با محبت شاید ،گرهی بگشایم با خشونت هرگز
نقاشی های دیدنی از "Mark Keathley"
|